کد مطلب:109205 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:108

نامه 045-به عثمان بن حنیف












[صفحه 282]

رسالته ابن حنیف اما پس از ستایش خداوند ای پسر حنیف به من رسیده كه مردی از جوانان اهل بصره تو را دعوت كرده به مهمانی و شتابان به سوی آن رفتی انتخاب می گردید پاكیزه های غذاهای گوناگون برای تو و آورده می شد به سوی تو كاسه های بزرگ غذا گمان نمی كردم تو قبول كنی دعوت قومی را كه نیازمندانشان رانده شده اند و توانگرانشان خوانده شده اند پس بنگر به آنچه می خوری از این خوردنی و آنچه مشتبه است بر تو دانستن راه حلال آن بیافكن آن را و آنچه یقین كردی به پاكی راه به دست آوردنش تناول كن از آن

[صفحه 283]

آگاه باش كه برای هر پیروی كننده را پیشوائی است پیروی می كند او را و روشنی می جوید به روشنی علم و آگاه باش پیشوای شما اكتفا كرده از دنیای خود به دو كهنه جامه خود و از خوراكش به دو قرص نان آگاه باش كه شما توانا نمی باشید بر این ولیكن یاری كنید به من بپرهیزگاری از حرام و كوشش و پاكدامنی و درستكاری به خدا سوگند جمع نكردم از دنیای شما طلائی و ذخیره نكردم از غنیمت آن مال بسیاری و آماده نكردم برای جامه پوسیده خود جامه دیگری

[صفحه 283]

بلی بود در دستهای اندك از همه آنچه سایه افكنده است آسمان بخل ورزید بر آن نفسهای گروهی و بخشش كرد و گذشت از آن نفسهای قومی دیگر و چه نیكو داوری است خداوند و چه می كنم فدك و غیر فدك را در حالیكه جایگاه جان در فردا قبر است بریده می شود در تاریكی آن نشانه هایش و پنهان می شود خبرهایش و گودالی است اگر زیاد شود در فراخی آن و فراخ نماید آن را دو دست حفركننده آن پر می كند آن را سنگ و كلوخ و ببندد شكافهای آن را خاك رویهم انباشته و جز این نیست آن نفس من است رام می گردانم آن را با پرهیزگاری تا بیاید ایمن در روز ترس بزرگتر و ثابت باشد در اطراف لغزشگاه

[صفحه 283]

و اگر خواهم هرآینه راه می یابم به سوی خالص این عسل و مغز این گندم و بافته شده این ابریشم ولیكن چه دور است كه پیروز شود بر من خواهش من و بكشد حرص طعام مرا به سوی برگزیدن طعامها و حال آنكه شاید در حجاز و یمامه كسی باشد كه امید نیست او را در (تحصیل) قرص نان و یاد ندارد او بسیری یا بخوابم با شكم سیر و حال آنكه در اطرافم شكمهای گرسنه و جگرهای گرم (تشنه است) یا باشم چنانكه گفته است گوینده بس است تو را كه شب بخوابی با شكم پر و حال آنكه در گرد تو جگرها (شكمهائیست) مشتاقست به قطعه پوستی

[صفحه 284]

آیا قانع شوم از نفس خودم به اینكه گفته شود به من امیرالمومنین و شریك نباشم با ایشان در ناگواریهای روزگار یا نباشم پیشوا برای آنان در درشتی زندگانی آفریده نشدم تا مشغول سازد مرا خوردن طعامهای نیك مانند حیوان بسته شده همت آن علف خوردنست یا حیوان رها شده شغل آن به هم زدن خاكروبه است (تا چیزی بیابد بخورد) پر سازد و شكنبه را از علفهای آن و غافل شود از آنچه خواسته می شود از آن یا واگذاشته شوم بی حاصل یا بازگذاشته شوم بازی كننده یا بكشم ریسمان گمراهی را یا بیراهه روم در راه سرگردانی و گویا من می نگرم به گوینده شما می گوید هرگاه باشد این خوراك پسر ابیطالب نشانده است او را ضعیف از جنگیدن با همرزمان و برابری كردن با دلیران آگاه باش چوب درخت دیمی بیابانی سخت تر است و پوست درختان سبز بستانی نازكترند و افروختگی گیاههای دشتی نیرومندتر است و خاموشی آن دیرتر است من از پیامبر خدا مانند نهال هستم از نهال (كه از ریشه رسته است) ذراع است (از آرنج تا سر انگشتان) از عضد (از آرنج است تا شانه) به خدا سوگند اگر همیاری كند عرب بر جنگ من رو برنگردانم از آنها و اگر به دست آید فرصتها از زدن گردنهای آنها هرآینه می شتابم به سوی

آنها و زود باشد كوشش می كنم در اینكه پاك سازم زمین را از این وارونه و كالبد سرنگون (معاویه) تا بیرون آید كلوخ از میان دانه درویده شده

[صفحه 284]

دور باش از من ای دنیا كه ریسمان مهار تو بر بالای كوهان تست رها شدم از چنگالهای تو و نجات یافتم از دامهای تو و دوری گزیدم از رفتن در لغزشگاههای تو كجایند جماعتی كه فریب دادی آنان را به بازیهای خودت كجایند جماعتی كه گمراه كردی آنها را به زینت و آرایش خود اینك ایشان گروگان قبرهایند و فروگرفته لحدهایند به خدا سوگند اگر بودی یك شخص دیده شده و كالبد محسوس شده هرآینه برپا می داشتم بر تو حدهای خدا را در (حق) بندگانیكه فریب دادی آنها را به آرزوها و (در حق) جماعتهائی انداختی آنها را در پرتگاهها و پادشاهانی سپردی آنان را به سوی نابودی و وارد كردی آنها را به جایگاههای بلا جائیكه نه مكان پیش رفتن بود نه برگشتن چه دور است (من فریب تو را بخورم) هر كس گام نهاد بر جای لغزیدن تو لغزید و هر كس سوار شد بر آبهای انبوه تو غرق شد و كسی كه كناره گیری كرد از ریسمانهای دامت توفیق یافت و كسی كه سالم ماند از تو باك ندارد اگر تنگ باشد به او خوابگاه او و دنیا نزد او مانند روزی است كه رسیده است پایان یافتن آن دور شو از من به خدا سوگند رام نمی شوم برای تو تا خوار سازی مرا و نرم نمی شوم برای تو تا بكشی مرا و سوگند به خدا سوگندی

كه جدا می سازم در آن خواست خدا را هرآینه رام می سازم نفس خود را چنان تربیت و رام شدنی شاد شود با آن به قرص نان هرگاه دست یابد به خوردن آن و به خورش نمك قناعت كند و هرآینه واگذارم كاسه چشم خود را مانند چشمه آبی فرورفته است آب آن تمام شده اشكهای آن آیا پر می شود (شكم) حیوان چرنده از چریدن خود پس می خوابد و سیر می شود گله گوسفند از گیاه خوردن پس بخوابد و می خورد علی از توشه خود سپس می خوابد روشن باد در این هنگام دیده او در این وقت پیروی كرده است پس از سالهای دراز به چارپایان واگذاشته به صحرا و به حیوان چراكننده خوشا برای نفسی ادا كرد به سوی پروردگار خود واجب خود را و بمالید به پهلوی خود سختی خود را و دوری ورزید در شب از خواب و چشم به هم نهادن خود تا هرگاه غلبه كند خواب سبك بر آن فراش ساخت زمین خود را و بالش ساخت كف دست خود را در میان گروهی بیدار ساخت چشمهای ایشان را ترس بازگشت ایشان و دور گشته از خوابگاههای آنها پهلوهای آنها و پنهانی گویا شده به ذكر پروردگارشان لبهای ایشان و پراكنده و نابود شد به سبب درازی طلب آمرزششان گناهان آنها آنان گروه خدایند آگاه باش كه گروه خدا آنانند رستگاران بترس از خدا ای پسر حنیف و ب

اید بس باشد تو را قرص نانهای تو تا باشد از آتش رهائی تو


صفحه 282، 283، 283، 283، 284، 284.